حدیث عشق

من بودم دوش و آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز

آتش عشق

ای عشق به درد تو سری می‌ باید
صید تو ز من قوی‌ تری می‌ باید
من مرغ به یک شعله کبابم بگذار
کین آتش را سمندری می‌ باید